نوشته شده به وسیلهی: Mohsen در 22 سال 2 ماه پیش تحت عنوان yahoo-geocities وبلاگ
دكتر تمام صبح را خوابيده بود. ديشب سر آب بود. ساعت 1 و نيم هم رفت كه بيايد تهران چون شب بايد مي رفت سر كار. ما هم ساعت 4 حركت كرديم طرف تهران. مامان پيش يه زن جوان نشسته بود . در اول راه ديدم چه زود با هم گرم گرفته اند كه من تعجب كردم. توي ساوه كه پياده شده بوديم گفتم "تخليه ي اطلاعاتي" كرديش گفت خودش همه را گفت ديگر كار به آنجا نكشيد!(تنها زني كه اين صفت در او نيست مادر من است غرض فقط نوشتن مطالبي است كه با گذشت زمان روح تازگي و نشاط خود را حفظ كند) و بعد ادامه داد بچه ي "كهك " است و تازه دو ماه است كه عروسي كرده اند با برادرهاي حيدري كه مدير تعاوني 17 ترمينال تفرش هستند دختر عمو و پسر عمو است. بليط نداشتند و پسر عموها اين را روي صندلي نشاندند و شوهرش را فرستاده اند روي بوفه. وقتي سوار شديم دوباره نگاهي به شوهر بيچاره اش انداختم . دلم برايش سوخت . چه مي شه كرد قسمتش اينطوري بوده ! ساعت 9 در خانه بوديم .
من محسن هستم؛ برنامهنویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.
برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.
در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.