امروز دوباره با عمو مسلم رفتیم اداره‌ی ثبت. به خاطر نظر دیروز عسگری مبنی بر در جریان قرار دادن بچه‌های عمو حسین در مورد بازدید از زمین و تهیه گزارش مورد نیاز برای اداره‌ی ثبت اراک، عمو مسلم زنگ زد به پسر بزرگش. اون هم پر چونه بود و ول کن ماجرا نبود. می‌گفت سند ما قدیمیه و سال هشتاد و خرده‌ای گرفتیم و سند ما اشکال نداره. نمی‌دونه سند زمین‌های باغ همواره صادره به سال 1319 دست ماست! عمو هم گفت به هرحال اداره‌ی ثبت می‌آید و تصمیم‌گیری می‌کند. خلاصه نفهمیدم برای روز یکشنبه که ثبتی‌ها می‌آیند بالاخره هستن یا نه. شخصا امیدوارم که نباشن. پوچ و پر سر و صدان و هر بحثی رو به حاشیه برده و بی‌اثر می‌کنن. البته اگر هم بیایند جلوشون در میام. از طرفی ثبتی‌ها هم دستگیرشون شده که ول کن ماجرا نیستم. با تمام سنگ‌اندازی‌ها در ثبت، دو سه نفری کمک کردن. وقتی بیاتی رو برداشتن و مؤزی رئیس شد اون هم در ابتدا تلاش کرد ما رو ارجاع به دادگاه بده ولی وقتی فهمید از وجود هیئت نظارت آگاهم و از این که ثبت در صدور سند اونها اشتباه فاحش کرده انصافا تا اینجا کمک کرده و شاید بگم سنگین‌ترین مهره‌ایه که در ثبت داریم. اگر مؤزی نباشه از کارشناس‌ها و مهندس‌ها چیزی در نمیاد. یکبار که بهش گفتم: «خانم! امید ما به شماست، اگر ارتقا بگیرید یا بازنشست بشید دست ما به جایی بند نیست.» گفت: «آقای فلانی این چیزها اگر طرف در گور هم که بره از بین نمی‌ره و باید درست شه.» گفتن چنین حرفی به ارباب رجوع در محیطی که همه منکر وقوع اشتباه در صدور سند میشن خیلی شعور می‌خواد.

راه رو که انشالله انداختم توی زمین حسین صفری به اون پسر دیلاق بی‌خردش خواهم گفت «چشمت کور دنده‌ت نرم، راه مردم رو بده» همون چیزی که یکسال و ده ماه پیش گوه زیادی خوردی و بهم گفت. پست‌فطرت بی‌شرف.

نوشته شده در: 1403-10-05 (1 هفته 19 ساعت 40 دقیقه پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.