نوشته شده به وسیلهی: Mohsen در 6 سال 1 ماه پیش تحت عنوان وبلاگ یادداشت-های-نامفید
چهارشنبه صبح رفته بودم برای امضای قرارداد جدید با پست. قبلش رفتم بانک دسته چکم رو عوض کنم و از این چکهای موسوم به صیادی بگیرم. متصدی گفت چکهای باقیمونده رو برای خودت الکی بکش تا تموم بشه و بعد بیا. به همین خاطر خیلی زود به پست رسیدم.
چارهای نبود. باید منتظر همکارم میشدم تا اون هم بیاد. برای همین خودم رو توی خیابون سرگرم کردم. سعی میکردم اسپانیاییِ چیزهایی که میبینم را بگویم. coche و arbol و calle و ... یک دفعه نگاهم به یه برگ درخت چنار افتاد. آن چیزی که فراوانه چنار و فراوانتر از چنار برگ چناره ولی چرا این همه چنار و برگ رو ندیدم؟ یک آن از ذهنم گذشت که بزرگترین حسرت زندگیم کم دیدن و کم شنیدنه.
الان یاد چهارشنبه و این موضوع افتادم و دیدم که در این دو روز هم نه دیدم و نه شنیدم. باید هر شب به خودم بگم امروز چی از دنیا دیدی و چی از دنیا شنیدی. این سوال رو باید تا دم مرگ هر روز و هر شب مرور کنم شاید زندگی رو پربار کنه. به این فکر افتادم که این آیهی قرآن خطاب به امثال منه:
وَكَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ ﴿یوسف، ۱۰۵﴾
و چه بسيار نشانهها در آسمانها و زمين است كه بر آنها مى گذرند در حالى كه از آنها روى برمىگردانند. (یوسف، ۱۰۵)
من محسن هستم؛ برنامهنویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.
برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.
در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.