امروز صبح رفتم بانك دفترچه قسط خانه را عوض كردم و پول را ريختم به حساب و بعد رفتم فلاح يه دوري زدم و آمدم خانه.

زهره ي خاله و سجاد هم آمده بودند. رفتم كيك يزدي هم گرفتم و بعد ما سه تا پسرا با سجاد رفتم ترمينال جنوب كه برويم تفرش. مامان و بقيه هم با خاله اينها آمدند. يادم رفت بگويم با عمه عذرا و حاج احمد رفتيم تفرش. اتوبوسه خيلي جان كند. 4 ساعت و نيم شد. ساعت 3 بود كه رسيديم.

بعد از ظهر رفتيم سر خاك بابا. البته خانه ي ما تا پيش خاك بابا بيش از 20 متر فاصله ندارد ولي امروز بعد از ظهر پنج شنبه است و به طور رسمي رفتيم پيش او. باورم نمي شود بابا رفته باشد هر وقت كه فكر آن را مي كنم خودم فكرم را منحرف مي كنم. شوخي نيست كه بابا براي هميشه رفته. آدم ديوانه مي شود.

از همان سر خاك با دكتر رفتيم كه برويم"گربار" آب را كه مي آورند توي باغ ما هم باشيم. در راه با حاج احمد و آقا تقي همراه شديم. آقا تقي توي گربار ما را گذاشت رفت پيش فامیل‌هایش و ديگه اصلا پيش ما نيامد. آب را ساعت 8 غروب پايين كرديم به طرف "باغ همواره" بعد هم رفتيم عباس عمه را صدا كرديم كه نوبت اول تو آب را بينداز پاي زمين هايت.

آمديم با حاجي خانه .خاله و حاج قدرت هم كه رفته بودند "زاغر"سر به پدر حاج قدرت بزنند هم آمدند. شام خورديم و دكتر و حاج احمد رفتند سر آب. ما هم گرفتيم خوابيديم. دكتر ساعت 1 و نيم بعد از نيمه شب آمده بود خانه.

{چند خطی سانسور شد.}

نوشته شده در: 1381-05-10 (22 سال 3 ماه 2 هفته پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: چهار شنبه 9/5/1381
پست بعدی: جمعه 11/5/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.