صبح من رفتم قنادي شيريني گرفتم و بعد آمدم خانه. بعد از آن _چقدر نوشتم بعد_با دكتر رفتيم ترمينال جنوب و بعد هم حركت بسوي تفرش. خيلي دير رسيديم. ساعت 4 رسيديم تفرش. مامان و فايزه هم كه با خاله اينها آمده بودند خيلي زودتر از ما رسيده بودند.

امروز سال مشهدي ابراهيم شوهر عمه نصرت مرحوم است. فاتحه اي براي بابا خوانديم و ناهار مختصري و بعد هم رفتيم مجلس ختم كه توي مسجد بود. همه اش صحبت بابا بودآنجايي كه آمديم به قبرستان براي اينكه فاتحه اي بخوانيم همه دور خاك بابا جمع بودند حتي تمامي بچه هاي عمه نصرت.

سر خاك بوديم كه من فهميدم و شايد دكتر و كسان ديگر كه محمد عمه نصرت توي بيمارستان تفرش بستري شده؛ عمل هم رويش انجام شده. يه سينوس داشته. به هرحال همراه با جمعيت به خانه عمه نصرت رفتيم و جلو در خداحافظي كرديم و با حاج قدرت گشتيم توي باغ. بعد هم همگي دوباره رفتيم سرخاك بابا؛ تا آفتاب غروب كرد آنجا بوديم.

يادم رفت بگويم كه قبرستان با خانه ما تنها 10 قدم فاصله دارد و زمين هاي زراعي مان هم چند قدمي بالاتر ازقبرستان است و بابا دقيقا در كنار و بين خانه و زمين هايش آرام گرفته است .ماسر خاك بوديم كه دكتر و حاجي و فايزه رفتند ترخوران براي سنگ قبر ديدن و اينكه دكتر پسند نكرده بود و قرار است تهران سفارش بدهيم وبعد ببريم تفرش.

نوشته شده در: 1381-05-03 (22 سال 3 ماه 3 هفته پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: چهار شنبه 2/5/1381
پست بعدی: جمعه 4/5/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.