صبح يك ربع به هفت بيدار شدم. صبحانه خورديم و با حاجي آمديم. آبجي رفت بيمارستان من را هم رساند در خانه تازه رسيده بودم تو كه دكتر هم آمد. بعد رفت دنبال دعوت ملت براي اربعين بابا. من هم ساعت 10 بود كه كتاب را برداشتم و بردم كتابخانه پارك شهر پس دادم. ساعت 1 بود كه از خانه به قصد دانشگاه رفتم بيرون. دكتر رفته بود بيرون. وقتي آمدم گفت "تو ديدي من كليد نبردم كجا رفتي"گفتم من از تفرش آمدم كه برم دانشگاه. به هر حال مثل اينكه رفته بود بيمارستان آبجي كليد را از او گرفته بود. ساعت يك ربع به هفت رفتم كليد را به او پس دادم.

مثل اينكه محمد عمه نصرت بنده ي خدا دوباره بيمارستان بستري شده. اي داد انشا الله صحت را بازيابد.

نوشته شده در: 1381-05-20 (22 سال 3 ماه 1 هفته پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: شنبه 19/5/1381
پست بعدی: دوشنبه 21/5/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.