بیست دقیقه از کلاس مجازی گذشته بود که متوجه شدم فقط دوربین من روشنه و بقیه با دوربین‌های خاموش مشغول استفاده از کلاس هستن! نیم ساعتی صبر کردم و دیدم خیر کسی دوربینش رو روشن نکرد. لذا من هم دوربین رو بستم و به جریان صوت اکتفا کردم. گذشت تا دقایق پایانی کلاس که مجبور شدم ارتباطم رو از طریق تبلت قطع کنم و با موبایل وصل بشم که در کمال حیرت دیدم جمع رفقا جَمعه و همه با دوربین‌های روشن مشغول بهره‌بردن از کلاس هستن. حالم گرفته شد!

خیلی بده که فکر کنی بقیه اشتباه می‌کنن و تو مسیر درست رو می‌ری بعد بفهمی که نه حقیقت جای دیگه‌ای بوده و کسان دیگه‌ای اونو شناختن و دورش جمع شدن و خوش بودن. اون موقع تو، توی جهل و گمراهی واسه خودت می‌چرخیدی و فکر می‌کردی که وسط دایره‌ی حقیقتی. البته از این بدتر اینکه اصلا تا آخرش هم نفهمی حقیقت کجاست.

واقعا که پناه بر خدا!

نوشته شده در: 1399-03-12 (4 سال 6 ماه 2 روز پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: رصد‌خانه
پست بعدی: لشکر غم

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.