ساعت 1 بود كه مامان زنگ زد و گفت ما رسيديم تهران و الان در خانه هستم. احسان هي خروش مي كرد بيايد كه مي نشاندمش سر جايش. به هر حال ساعت 3 با خاله اين ها آمديم. خاله تو هم آمد ولي بعد خيلي سريع رفت چون مي خواستند بروند ختم ولي مامان نرفت خسته بود.

نوشته شده در: 1381-07-05 (22 سال 3 ماه 2 هفته پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: پنج شنبه 4/7/1381
پست بعدی: شنبه 6/7/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.