ريش هايم را امروز زدم . پيراهن مشكي را هم از تنم در آوردم چون مامان آنرا شسته بود . سر ظهر دكتر از پارك شهر زنگ زد كه فروشگاه فرهنگيان نمي دانم چي مي دهد. احسان هم كوپن ها را برداشت و رفت . من هم رفتم دانشگاه . شب دكتر رفت بيمارستان . زهره و سجاد خاله قبل از رفتن دكتر آمده بودند. خانه ي ما شب هم ماندند . راستي يادم رفت بگويم كه آقاي احمدي و خانمش هم شب آمدند و اندكي نشستند. نسبت به دفعه ي قبل كه آمدند خودم پيشرفت داشتم. بيشتر باهاش صحبت كردم او را نمي دانم.

نوشته شده در: 1381-05-29 (22 سال 3 ماه 1 روز پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: دوشنبه 28/5/1381
پست بعدی: چهار شنبه 30/5/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.