ناصر عمه زنگ زد كه خانه هستيد مي خواهم نوار تعزيه بياورم برايتان عبدالله عمه فرستاده است مامان هم گفت اگر تا قبل از 9 بيايي هستيم و آمد . البته عبدالله عمه يك شنبه زنگ زده بود و گفته بود مسعود نوار ها را آورد و حالا پنج شنبه است و نوار ها را آورد!

همگي رفتيم ترمينال جنوب براي ساعت 10 بليط داشتيم. عمه عذرا هم با حاجي آنجا بود. يادم نيست كي رسيديم تفرش ولي به هر حال مامان و فرشته و فايزه با حاجي و عمه رفتند "قلعه" ما پسرها هم رفتيم دنبال خيرات براي سر خاك بابا . خربزه گرفتيم و رفتيم آژانس عمو ابراهيم . عمو مسلم و زنش توي آژانس بودند. بعد هم آمديم قلعه بعد از ظهر كه رفتيم سر خاك . عباس عمه از مشهد برگشته بود با خانواده رفته بود و با ماشين خودش . دم دماي غروب بود كه با عباس عمه و حاج احمد و عمو حسين كه در تفرش است اين چند روزه، رفتيم ترخوران. البته اول معصوم عمه و محلا را گذاشتيم "تراران" بعد رفتيم سالگرد دكتر حسابي. چقدر از پسرش خوشم آمد. آدم مادم گذشته از همشهري ها هم خيلي آمده بودند از شاگردهاي دكتر حسابي و دوستانش و و خيلي هاي ديگر. تقريبا تا آخر مراسم بوديم. ساعت 9 در خانه بوديم.

نوشته شده در: 1381-06-14 (22 سال 2 ماه 2 هفته پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

پست قبلی: چهار شنبه 13/6/1381
پست بعدی: جمعه 15/6/1381

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.