ساعت 4 و نیم صبح رفتم برای نوبت آخر نگهبانی‌ام که تا ساعت ۷ است. ساعت ۷ شد و پاس بعدی نیامد و ما منتظر شدیم. آقا نیامد که نیامد. این ارشد گروهان (میثم خشکباری) بود طرف. هیچی تا ساعت ۹ و نیم پاس او را هم ایستادم. پاس سوم هم با ۲۰ دقیقه تاخیر آمد. در نتیجه دو ساعت و نیم پاس را پنج ساعت و نیم ایستادم.

ساعت ده رفتم به کلاس. ولی صبح به بچه‌ها فشار شدیدی آمده بود. این بچه‌های افسری بد جور رژه برده بودند بچه‌ها را. سر ظهر بعد از نماز رفتم پیش سرگروهان صمدی و ماجرای غیبت پاس دو را گفتم و او هم پاس بخش و طرف را صدا کرد و من نمی‌دانم چه به آنها گفت ولی بعد رفتم پیش او و بهش گفتم: "می تونم امیدوار باشم که تنبیه بشه؟" و گفت آره . بعد از کلاس عصر با احسان طباخی رفتیم بازرسی. کلاه شخصی‌اش را گرفته‌اند و یک‌هفته می‌رود و می‌آید ولی نمی‌دهند. در بازرسی موضوع را مطرح کرد احسان و حتی رییس بازرسی را هم دیدیم. او گفت ما دنبال بهانه می گردیم برای آنها اضافه خدمت بنویسیم. بعد گفت یک شکواییه تنظیم کن و احسان چنین کرد و بعد گفت رسیدگی می‌کنیم . خداحافظی کردیم و آمدیم. رفتیم بعد به حمام چهل دوش .

نوشته شده در: 1386-04-17 (17 سال 4 ماه 1 هفته پیش)

من محسن هستم؛ برنامه‌نویس سابق PHP و Laravel و Zend Framework و پایتون و فلسک. تمرکزم بیشتر روی لاراول بود! الان از صفر مشغول مطالعات اقتصادی هستم.

برای ارتباط با من یا در همین سایت کامنت بگذارید و یا به dokaj.ir(at)gmail.com ایمیل بزنید.

در مورد این مطلب یادداشتی بنویسید.